11 هفتگی هلوی من
سلام عشق مامان سلام خوشگل من !!!
ببخشید خیلی وقته نیومدم چیزی بنویسم باور کن حالم خیلی بد بود البته یه کوچولو هم تنبل بودم
وااای اصلا نمی دونم از چی بگم. اول اینکه اولین سونو رو توی 7 هفته و 3 روز دادم که فهمیدم قلب کوچولوت تشکیل شده.وایی هیچ وقت اون لحظه رو یادم نمیره وقتی تو مانیتور دیدمت اشک توی چشام جمع شد. وقتی واسه بابایی تعریف کردم کلی بهم حسودی کرد که تونستم ببینمت. خلاصه هفته ی قبل هم عروسی دختر خاله نفیسه من بود کلی اونجا با بابایی قر دادیم یه رقص 3 تایی واسه اولین بار
راستی تو هفته 8 هم یه عکس از شکمم گرفتم که بعدا وقت کردم میزارم تو وبت.
و امااااااااااااا
دیروز رفتم سونو ان تی وووویییی....
قبلش انقدر استرس داشتم که نگو مامان سا و بابایی هم اومده بودند که توی وروجک رو ببینن. ولی خانوم دکی نذاشت بیان تو بیچاره ها کلی خورد تو ذوقشون ولی خداییش خیلی دلم واسه بابا مهدی سوخت الهی بمیرم براش
خلاصه رفتم تو اتاق سونو یه مانیتور بزرگ بود که تو رو توش نشون می داد خانوم دکتر هم همینجور واسم توضیح می داد که این سرشه این گوششه این چشمشه.... الهی فدات بشم یه دستت رو اورده بودی بالا پیش سرت داشتی با مامانی بای بای می کردی. پاهات انقدر کوچولو بود که رفته بود زیر شکمت.
خدا رو شکر همه چیزت نرمال و طبیعی بود تاریخ زایمان رو هم 6 اردیبهشت گفت که زودتر به دنیا میای
راستی 3 کیلو اضافه کردم ولی اشکالی نداره تو سالم باش من همه چیو تحمل می کنم
از این به بعد هم سعی می کنم زودتر بیام واسه نوشتن
امروز 11 هفته و 5 روزته...