آروشاآروشا، تا این لحظه: 10 سال و 28 روز سن داره

فرشته کوچولوی من ....

عید 93

سلام عشق کوچولوی من... عید سال 93 هم تموم شد و تو  الان 256 روزه که تو شکم من و با منی. خیلی زمان زیادی نمونده تا اومدنت و حس کردن بوی قشنگ بدنت... توی عید وقت نشد بیام و از اتفاق هایی که افتاد بگم، الان به طور خلاصه همشو میگم: امسال لحظه ی تحویل سال نو 29 اسفند 92 ساعت 8:27 شب بود... من و بابا مهدی لباسای نومونو پوشیدیم و پای سفره هفت سین کنار هم نشستیم... امسال سومین عیدی بود که من و بابا پیش هم بودیم و اولین عیدی بود که یه کوچولوی نازنین بینمون بود ( البته تو شکم من ). بعد از تحویل سال کلی عکس گرفتیم و رفتیم خونه ی مامان سا اینا، اونجا هم کلی عیدی از بابا سی و مامان سا گرفتیم، شام هم سبزی پلو با ماهی بود. روز اول عید نهار خ...
17 فروردين 1393

33 هفته و 4 روزگی ملوسک مامان

سلام دختر نازم!!... هفته پیش برات جشن سیسمونی گرفتیم اگه بدونی چقدر خوش گذشت، من و خاله فاطمه با هم کلی گیفت درست کردیم که بعدا عکساشو میزارم، همه کلی از گیفت ها خوششون اومد. با بابایی یه کیک خوشگل که شبیه کالسکه یود هم سفارش دادیم.شب قبلش هم در اتاقتو تزئین کردم. مامان شیوا و عمه زینب هم کادو ی شما رو دادن، که مامان شیوا یه سرویس طلای خوشگل برای شما و 2 تا سکه تمام و یه کارت هدیه 500 هزار تومنی واسه من آورد. عمه زینب هم یه دستبند خوشگل برا شما آورد.. خلاصه که خیلی خوش گذشت بعدا سر فرصت عکسای سیسمونی رو میزارم. راستی فردا نوبت سونو دارم خیلی خوشحالم که شما رو می بینم. بوو...
25 اسفند 1392

تقديم به دخترم

دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ....چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن...دخترکم به سوی کسی که ناز میکنددست نیاز دراز نکن...بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی....دخترکم تو زیباترینی... .همیشه با این باور زندگی کن...خودت را فراموش نکن... .شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد....اما به یاد داشته باش....کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند....دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست....اشتباه که کردی برخیز....اشکالی ندارد....بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند.....خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یابد.... زمستان است.... زیاد میشنوی ...
4 بهمن 1392